موضوع: "بدون موضوع"
قران درمانی
✅ رفع سرماخوردگی و زكام: خواندن سوره شرح.
.
✅ درمان تاری ديد چشم: خواندن سوره انفطار.
.
✅رفع آبريزش چشم: خواندن سوره عبس.
.
✅درمان آب مرواريد: خواندن سوره بينه.
.
✅ درمان بيماری كبد: خواندن سوره قصص.
.
✅رفع بی خوابی: خواندن سوره انبياء.
.
✅ به خواب نرفتن: خواندن سوره نبأ.
.
✅ بندآمدن ادرار: خواندن سوره شرح.
.
✅ عدم سقط جنين: خواندن سوره قلم.
.
✅ رفع درد گوش: خواندن سوره اعلی.
.
✅ رفع وسواس: خواندن سوره ياسين.
.
✅ درمان يبوست: خواندن سوره دخان.
.
✅ درمان بواسير: خواندن سوره اعلی.
.
✅ رفع درد مفاصل: خواندن سوره سجده.
.
✅ قطع شدن تب: خواندن سوره سجده.
.
✅ دفع شپش: خواندن سوره نبأ.
.
✅ باردار شدن: خواندن سوره عمران.
.
✅ رفع اضطراب و نگرانی: خواندن سوره انسان.
.
✅ بيداری به موقع از خواب: خواندن سوره كهف.
.
✅ زود سخن گفتن كودك: خواندن سوره اسراء.
.
✅ قطع خونريزی بدن: خواندن سوره لقمان.
.
✅بركت مغازه: خواندن سوره غافر.
.
✅ دوری حوادث بد از خانه: خواندن سوره مريم.
.
✅ ايمن از قدرت زورمندان: خواندن سوره جاثيه.
.
✅ ايمن از حوادث ناگوار: خواندن سوره مجادله.
.
✅ كفاره گناه: خواندن سوره كهف.
.
✅ عاقبت به خير شدن: خواندن سوره مؤمنون.
.
✅ افزايش بركت خانه: خواندن سوره های مريم / واقعه.
.
✅ توبه نصوح: خواندن سوره های تحريم / طلاق.
.
✅ كاهش گريه نوزاد: خواندن سوره های غاشيه / ابراهيم.
.
✅ ادای قرض: خواندن سوره های عاديات / تحريم.
.
✅ رفع درد دندان: خواندن سوره های قلم / غاشيه.
.
✅ رفع دل درد: خواندن سوره های توحيد / قصص.
.
✅ گرفتن از شير مادر: خواندن سوره های ابراهيم / بروج.
.
✅ رفع لرزه بدن: خواندن سوره های زلزله / قدر / شمس.
.
✅ درمان درد قلب: خواندن سوره های انسان / قريش / فصلت.
.
✅ رفع سردرد: خواندن سوره های سجده / فاطر / دخان.
.
✅ بيماری طحال: خواندن سوره های غافر / ممتحنه / قصص.
.
✅ آزادی زندانی: خواندن سوره های معراج / طور / حديد.
.
✅ ايمن از جن: خواندن سوره های ناس / محمد / جن.
.
✅ شاهد ظهور امام عصر (عج): خواندن سوره های اسراء / حديد / تغابن.
.
✅ زايمان راحت: خواندن سوره های عمران / ذاريات / انشقاق.
.
✅ افزايش شير مادر: خواندن سوره های حجر / ياسين / حجرات / ق.
.
✅ افزايش حافظه: خواندن سوره های ياسين / فتح / قلم / حشر.
.
✅ ايمن از چشم زخم: خواندن سوره های فلق / يوسف / ياسين / جن.
.
✅ خير و بركت دو عالم: خواندن سوره های فتح / حجرات / طور / نصر.
.
✅ رفع درد چشم: خواندن سوره های فصلت / الرحمن / منافقون / همزه.
.
✅ ايمن از دزد: خواندن سوره های شعراء / توبه / مريم / فتح.
.
✅ بيمه جان و ثروت و خانواده: خواندن سوره های نور / فتح / قدر / توحيد.
.
✅ كاهش بيماری كودك: خواندن سوره های احقاف / بلــد / فلق / ناس.
.
✅ ايمن از خطر در سفر: خواندن سوره های صف / علق / شوری / طور.
.
✅ رفع تشنج و صرع: خواندن سوره های ليل / تحريم / ق / غافر / زخرف.
.
✅ مورد احترام نزد مردم: خواندن سوره های زمر / احقاف / قمر / واقعه / شمس.
.
✅ نورانی شدن چهره: خواندن سوره های فجر / قيامت / كهف / شوری / ياسين.
.
✅ رفع تنگدستی :خواندن سوره های كهف / ياسين / واقعه / محمد / همزه.
.
✅ مرگ آسان: خواندن سوره های همزه / يوسف / صافات / ق / ذاريات.
.
✅ رفع فشار و عذاب قبر:خواندن سوره های نساء / احزاب / ياسين / قلم / تكاثر.
.
✅ محفوظ از بلا: خواندن سوره های انعام / فلق / حديد / حشر / توحيد·
.
✅ رفع ترس: خواندن سوره های زلزله / حجرات / مريم / فتح / عاديات
.
✅ برآورده شدن حاجات خواندن: سوره های حمد / نوح / كافرون / توحيد / انعام.
.
✅ درمان بيماری: خواندن سوره های فلق / منافقون / لقمان / حمد / محمد.
✅ ثروت و روزی وافر: خواندن سوره های همزه / شمس / صافات / حمد / حجر
.
✅ بخشش گناهان: خواندن سوره های توحيد / فجر / حمد / غافر / كافرون.س:idea::?::idea:
ﺣﺘﻤﺎ ﺑﺨﻮﻧﯿﺪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻗﺸﻨﮓ ﺑﻮﺩ
ﺭﻭﺯﻯ ﻣﺮﺩﯼ ﻧﺰﺩ ﻋﺎﺭﻑ ﺍﻋﻈﻢ ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﭼﻨﺪ
ﻣﺎﻫﻰ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﻣﺤﻠﻪ ﺍﻯ ﺧﺎﻧﻪ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ ﺭﻭﺑﺮﻭﻯ
ﺧﺎﻧﻪ ﻯ ﻣﻦ ﻳﮏ ﺩﺧﺘﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﻣﻰ ﮐﻨﻨﺪ
ﻫﺮﺭﻭﺯ ﻭ ﮔﺎﻩ ﻧﻴﺰ ﺷﺐ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻣﺘﻔﺎﻭﺗﻰ ﺍﻧﺠﺎ ﺭﻓﺖ ﻭ
ﺍﻣﺪ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻣﺮﺍ ﺗﺤﻤﻞ ﺍﻳﻦ ﺍﻭﺿﺎﻉ ﺩﻳﮕﺮ ﻧﻴﺴﺖ ﻋﺎﺭﻑ
ﮔﻔﺖ ﺷﺎﻳﺪ ﺍﻗﻮﺍﻡ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﮔﻔﺖ ﻧﻪ ﻣﻦ ﻫﺮﺭﻭﺯ ﺍﺯ
ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻴﮑﻨﻢ ﮔﺎﻩ ﺑﻴﺶ ﺍﺯ ﺩﻩ ﻧﻔﺮ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ
ﻣﻴﺎﻳﻨﺪ ﺑﻌﺪﺍﺯﺳﺎﻋﺘﻰ ﻣﻴﺮﻭﻧﺪ. ﻋﺎﺭﻑ ﮔﻔﺖ ﮐﻴﺴﻪ ﺍﻯ
ﺑﺮﺩﺍﺭ ﺑﺮﺍﻯ ﻫﺮﻧﻔﺮﻳﮏ ﺳﻨﮓ ﺩﺭﮐﻴﺴﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﭼﻨﺪ ﻣﺎﻩ
ﺩﻳﮕﺮ ﺑﺎ ﮐﻴﺴﻪ ﻧﺰﺩ ﻣﻦ ﺁﻳﻰ ﺗﺎ ﻣﻴﺰﺍﻥ ﮔﻨﺎﻩ ﺍﻳﺸﺎﻥ
ﺑﺴﻨﺠﻢ . .ﻣﺮﺩ ﺑﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻰ ﺭﻓﺖ ﻭﭼﻨﻴﻦ ﮐﺮﺩ. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ
ﭼﻨﺪﻣﺎﻩ ﻧﺰﺩ ﻋﺎﺭﻑ ﺁﻣﺪ ﻭﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﻧﻤﻰ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﮐﻴﺴﻪ
ﺭﺍ ﺣﻤﻞ ﮐﻨﻢ ﺍﺯ ﺑﺲ ﺳﻨﮕﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﻯ
ﺷﻤﺎﺭﺵ ﺑﻴﺎﻳﻯﺪ ﻋﺎﺭﻑ ﻓﺮﻣﻮﺩ ﻳﮏ ﮐﻴﺴﻪ ﺳﻨﮓ ﺭﺍ ﺗﺎ
ﮐﻮﭼﻪ ﻯ ﻣﻦ ﻧﺘﻮﺍﻧﻰ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﻴﺨﻮﺍﻯ ﺑﺎ ﺑﺎﺭ ﺳﻨﮕﻴﻦ
ﮔﻨﺎﻩ ﻧﺰﺩ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺮﻭﻯ ؟؟؟ ﺣﺎﻝ ﺑﺮﻭ ﺑﻪ ﺗﻌﺪﺍﺩ
ﺳﻨﮕﻬﺎ ﺣﻼﻟﻴﺖ ﺑﻄﻠﺐ ﻭ ﺍﺳﺘﻐﻔﺎﺭﮐﻦ .. ﭼﻮﻥ ﺁﻥ ﺩﻭ
ﺯﻥ ﻫﻤﺴﺮ ﻭ ﺩﺧﺘﺮ ﻋﺎﺭﻓﻰ ﺑﺰﺭﮒ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ
ﺑﻌﺪﺍﺯﻣﺮﮒ ﻭﺻﻴﺖ ﮐﺮﺩ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺎﺭﺍﻧﺶ ﺩﺭ
ﮐﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪ ﻯ ﺍﻭ ﺑﻪ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﻧﺪ . ﺍﻯ ﻣﺮﺩ ﺍﻧﭽﻪ
ﺩﻳﺪﻯ ﻭﺍﻗﻌﻴﺖ ﺩﺍﺷﺖ ﺍﻣﺎ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﻧﺪﺍﺷﺖ . ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ
ﺗﻮﮐﻪ ﺩﺭﻭﺍﻗﻌﻴﺖ ﻣﻮﻣﻨﯽ ﺍﻣﺎ ﺩﺭﺣﻘﻴﻘﺖ ﺷﻴﻄﺎﻥ …
ﺑﯿﺎﯾﯿﺪ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻧﻜﻨﻴﻢ
لوئیز رفدفن، زنی بود با لباس های کهنه و مندرس و نگاهی غم آلود وارد خواربار فروشی
محله شد و با فروتنی از صاحب مغازه خواست کمی خواربار به او بدهد.
به نرمی گفت: شوهرش بیمار است و نمی تواند کار کند و شش
بچه شان بی غذا مانده اند.
جان لانگ هاوس، صاحب مغازه،
با بی اعتنایی محلش نگذاشت و با حالت بدی خواست او را بیرون کند.
زن نیازمند در حالی که اصرار می کرد گفت:
آقا شما را به خدا به محض اینکه بتوانم پولتان را پرداخت می کنم.
جان گفت نسیه نمیدهم.
مشتری دیگری که کنار پیشخوان ایستاده بود و به گفت و گوی بین آنها گوش می کرد،
به مغازه دار گفت: ببین این خانم چه میخواهد،
من پرداخت می کنم.
خواربار فروش گفت : لازم نیست خودم میدهم، لیست خریدت کو؟
لوئیز گفت: اینجاست.صاحب مغازه گفت:
لیستت را بگذار روی ترازو و به اندازه وزنش هر چه میخواهی ببر!
لوئیز با خجالت یک لحظه مکث کرد، از کیفش تکه کاغذی
در آورد و چیزی رویش نوشت و آن را روی کفه ترازو گذاشت.
همه با تعجب دیدند کفه ترازو پایین رفت!خواربار فروش باورش نمی شد.
لوئیز از سر رضایت خندید .!
مغازه دار با ناباوری شروع به گذاشتن جنس در کفه ی دیگر ترازو کرد و کفه ی ترازو برابر
نشد! آنقدر چیز گذاشت تا کفه ها برابر شدند.در این وقت، خواروبار فروش با تعجب و
دلخوری تکه کاغذ را برداشت ببیند روی آن چه نوشته است!
کاغذ لیست خرید نبود! دعای زن بود که نوشته بود:
ای خدای عزیزم! تو از نیاز من با خبری، آن را برآورده کن.
من عاشق محمد هستم….
من عاشق انسانی هستم که عاشق همه بود
که دلش می گرفت اگر دل یک مورچه می شکست
و اشک می ریخت اگر کودکی زمین می خورد
من عاشق محمد هستم
انسانی که دست هایش میوه های ملکوت را می چید
و آغوشش معنای همه مهربانی های عالم بود
نان را می بوسید و می خورد
و آب را آیینه می کرد و می نوشید
من عاشق محمد هستم…
چون محمد، حقیقت عشق و عاشق و معشوق است……
رئیس اوقاف اهل سنت عراق اهانت به رسول گرامی اسلام حضرت محمد(ص) را به مثابه جنگ علیه اسلام و مسلمین دانست.
به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از پایگاه المسله، محمود الصمیدعی رئیس دیوان اوقاف اهل سنت عراق اعلام کرد: اهانت به رسول گرامی اسلام حضرت محمد(ص)، در حقیقت، تروریسم از نوع دیگر و جنگ علیه اسلام و مسلمین است.
وی ضمن درخواست از غرب برای رعایت انصاف بیان کرد: اهانت به مقدسات و به رسول گرامی ما، آزادی بیان نیست، زیرا آزادی هر فردی هنگامی که در تقابل با آزادی دیگران قرار می گیرد به پایان می رسد.
وی خواستار واکنش موثر کشورهای عربی و اسلامی در قبال اهانت به پیامبر اکرم(ص) از طریق تحریم های سیاسی،دیپلماتیک، اقتصادی و تجاری شد.
من فکر می کنم
کسی که تنها باشد
کسی که خیلی تنها باشد
دوست دارد فقط با خـــدا حرف بزند !
برای دلت…که امشب قرآن می خواست.
دعا بکن،ولی اگر اجابت نشد،با خدا دعوا نکنو میانه ات به هم نخورد.
چون تو جاهلی و او خبیر و عالم است.
خدا کاری را اشتباه نکرده که با دعای تو به اشتباهش پی ببرد و آن را درست کند!
بخل هم نورزیده است که با التماس تو دست از بخل بردارد و انچه را که مصلحت تو بود ودر اثر بخل نداده بود،به تو بدهد! 1
حاج آقا دولابی رضوان الله علیه
این بنده نداند که چه می باید خواست
داننده تویی آنچه تو دانی آن ده …
1.مصباح الهدی، ص 355.
ساعت ده صبح دکتر به همراه مأمور آشپزخانه وارد اتاق بیماران می شود. ده تخت هم داخل اتاق است، دکتر می گوید:
« به این چلوکباب بدهید با کره، به تخت کناری غذا ندهید، به او سوپ بدهید، به این شیر بدهید، به او کته ی بی نمک بدهید، به این آش بدهید، دیگری نان و کباب. »
مریض ها همه یک جور به دکتر نگاه می کنند. حتی به کسی هم که می گوید غذا ندهید، او می فهمد که امروز عمل جراحی دارد و نباید غذا بخورد، چون می فهمد و می شناسد که دکتر خیرش را می خواهد، اعتراضی نمی کند.
حالا اگر بلند شود و بگوید که چرا به آن مریض چلوکباب بدهند و به من ندهند، دکتر می فهمد که این شخص روانی است.
ما هم اگر به خدا بگوییم خدایا چرا به فلانی خانه ی دو هزار متری دادی و به من ندادی، ما هم روانی هستیم. ما هم قضا و قدر الهی را نشناختیم و نفهمیدیم. باید بفهمیم همانطور که مریض می فهمد و به دکتر اعتراض نمی کند، ما هم به خدا نباید اعتراض کنیم و هر چه به ما می دهد راضی باشیم.
( برگرفته از کتاب: مجموعه سلوک ابرار ۲ - طریق وصل ؛ مجموعه رهنمودهای اخلاقی حضرت آیت الله مجتهدی تهرانی )
فردی چند گردو به رهگذری داد و گفت : بشکن و
رهگذر گردوها را شکست ولی دعا نکرد .
آن مرد گفت: گردوها را میخوری نوش جان ، ولی من صدای دعای تو را نشنیدم !
رهگذر گفت:
«مطمئن باش اگر در راه خدا داده ای ، خدا خودش صدای شکستن گردوها را شنیده است!»
مردم چه می گویند؟؟؟؟
می خواستم به دنیا بیایم، در زایشگاه عمومی، پدربزرگم به مادرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. مادرم گفت: چرا؟…گفت: مردم چه می گویند؟!…
می خواستم برای مدرسه به مدرسه سرکوچه ی مان بروم. مادرم گفت: فقط مدرسه ی غیر انتفاعی! پدرم گفت: چرا؟… مادرم گفت: مردم چه می گویند؟!…
به رشته ی انسانی علاقه داشتم. پدرم گفت: فقط ریاضی! گفتم: چرا؟… گفت: مردم چه می گویند؟!…
با دختری روستایی می خواستم ازدواج کنم. خواهرم گفت: مگر من بمیرم. گفتم: چرا؟… گفت: مردم چه می گویند؟!…
می خواستم پول مراسم عروسی را سرمایه ی زندگی ام کنم. پدر و مادرم گفتند: مگر از روی نعش ما رد شوی. گفتم: چرا؟… گفتند: مردم چه می گویند؟!…
می خواستم به اندازه ی جیبم خانه ای در پایین شهر اجاره کنم. مادرم گفت: وای بر من. گفتم: چرا؟… گفت: مردم چه می گویند؟!…
اولین مهمانی بعد از عروسی مان بود. می خواستم ساده باشد و صمیمی. همسرم گفت: شکست، به همین زودی؟!… گفتم: چرا؟… گفت: مردم چه می گویند؟!…
می خواستم یک ماشین مدل پایین بخرم، در حد وسعم، تا عصای دستم باشد. زنم گفت: خدا مرگم دهد. گفتم: چرا؟… گفت: مردم چه می گویند؟!…
بچه ام می خواست به دنیا بیاید، در زایشگاه عمومی. پدرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. گفتم: چرا؟… گفت: مردم چه می گویند؟!…
بچه ام می خواست به مدرسه برود، رشته ی تحصیلی اش را برگزیند، ازدواج کند….
می خواستم بمیرم. بر سر قبرم بحث شد. پسرم گفت: پایین قبرستان. زنم جیغ کشید. دخترم گفت: چه شده؟… گفت: مردم چه می گویند؟!…
….مُردَم!
برادرم برای مراسم ترحیمم مسجد ساده ای در نظر گرفت. خواهرم اشک ریخت و گفت: مردم چه می گویند؟!…
از طرف قبرستان سنگ قبر ساده ای بر سر مزارم گذاشتند. اما برادرم گفت: مردم چه می گویند؟!… خودش سنگ قبری برایم سفارش داد که عکسم را رویش حک کردند.
حالا من در اینجا در حفره ای تنگ خانه کرده ام و تمام سرمایه ام برای ادامه ی زندگی جمله ای بیش نیست: مردم چه می گویند؟!…
مردمی که عمری نگران حرفهایشان بودم، لحظه ای نگران من نیستند!!!!!!!!!!
و چه نيكو فرموده قرآن كريم:
«وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ»
و از [حرف] مردم ميترسيدى و حال آنكه خداوند سزاوارتر است از اينكه [از مخالفت امر او] بترسى (سوره احزاب آیه37)
وَاذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَتَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلًا
نام پروردگارت را یاد کن و
از همه گسسته و به او پیوسته شو…
از تو به آغوش تو میگریزم
خدایا …
تو آن مشترک مورد نظری هستی،
که همیشه در دسترسی . . .
هیچ کودکی نگران وعده بعدی غذایش نیست؛
زیرا به مهربانی مادرش ایمان دارد؛
ای کاش من هم مثل او به خدایم ایمان داشتم…
گاهی وقتا دلت میگیره
توی اینترنت اسم خــدا رو جست و جو میکنی
یه وبلاگی با رنگ خــدا باز میکنی
و دنبال یه جمله میگردی که با حالت مناسبت داشته باشه
میدونی دوست من
درست همون لحظهای که این کارو میکنی
این خداست که برات مشتاقه
خداست که داره بهت میگه این کارو بکن
این خداست که به تو توفیق این رو داده، که به یادش باشی
(حتی اگه فقط برای رفع مشکل خودت بهش رو کنی)
خدا از این طریق باهات صحبت میکنه
تا راهنمائیت کنه
حتی خوندن یه جملهی کوچیک، که یاد خدا رو توی دلت زنده کنه دست کم نگیر..
خدایی که من به آن معتقدم نیازی به عبادت و سجده من ندارد. خدايي که من میپرستم من را مجبور نکرده ۵ بار در روز یا هر یکشنبه سر ساعات معینی به تعریف و تمجید از او بپردازم.
خدایی که من میشناسم نیازی به گرسنگی و تشنگی کشیدن من ندارد.
خداییست که بر سر تعداد پیروانش با کسی رقابت ندارد.
خداییست که از من نمیخواهد سر دشمنان او را از تن جدا کنم.
… خدایی که از من نمیخواهد بی باوران به او را اعدام کنم.
خدایی که برای نزدیک شدن به او لازم نیست وارد ساختمان خاصی بشوم.
خدایی که بین خود و من انسان دیگری را واسطه قرار نداده!
خدایی که به دستگاه تبلیغاتی، مالیات گیری، جنگ، لشگر
کشی و کشور گشایی احتیاجی ندارد.
خدایی که برای ارتباط با او نیاز به دانستن زبان خاصی نیست.
خدایی که قوم و نژاد خاصی را محبوب و یا منفور خود قرار نداده.
خدایی که به من نگفته چه بپوشم چه بنوشم و با چه کسی معاشرت کنم.
این خدا لزوما خدای مورد باور تو نیست و از من خواسته او را بر کسی تحمیل نکنم… فقط امیدوارم خدای تو هم شبیه به خدای من باشد.
این خدا تنها از من سه چیز خواسته: انسان خوبی باش,به دیگر همنوعانت بدی نکن و هر وقت مشکلی داشتی فقط به خودم بگو…
در شهر بودم دیدم هرکس به دنبال چیزی می دود :
یکی به دنبال پول
یکی به دنبال چهره دلکش
یکی به دنبال لحظه ای توجه چشمان هرزگرد
یکی به دنبال نان
یکی هم به به دنبال اتوبوسی !
اما دریغ ؛ هیچکس دنبال خدا نبود و خدا به دنبال همه …
.
.
وقتی میشود با ایمان با خدا راه برویم دیگر نیازی نیست با ترس بدویم
خدای من نه دور کعبه است؛؛
نه در کلیسا؛؛
نه در معبد؛؛
خدای من همینجاست…
کنار تمام دلواپسی هایم… بغض هایم… خنده هایم …
خدای من, نمی ترساند مرا از آتـش
امــــــا
می ترساند مـرا از شکستن دلــــی… اشک آوردن به چشمی … نــا حـق کردن حقی …
خدای من می بیند مرا,, هر جا که باشم می فهمد مرا با هر زبانی که سخن می گویم
خدای من حواسش در همه احوال به من هست,,
خدای من مــرا از هیچ نمی ترساند,
جز “بی فـــکر سخن گفتن” و “رنجاندن دلـــــی”
خـــدای من
“خدای تمـــام مهربــــانی هاست”
دکتر شریعتی