توسط ابراهيمي در بدون موضوع
مرد زاهدی که در کوهستان زندگی می کرد ،
کنار چشمه ای نشست تا آبی بنوشد و خستگی در کند .
سنگ زیبایی درون چشمه دید .
آن را برداشت و در خورجینش گذاشت و به راهش ادامه داد . در راه به مسافری برخورد کرد که از شدت گرسنگی با حالت ضعف افتاده بود .
کنار او… بیشتر »